معنی شعر رزم رستم وسهراب2و1سال اول دبيرستان
هم اندیشی زبان و ادبیات پارسی
هم اندیشی ادبیات فارسی(رضا رشیدی)
نگارش در تاريخ شنبه 15 مهر 1391برچسب:, توسط رضا رشیدی

 

رزم رستم وسهراب (1)

1-     اکنون  داستان رزم رستم و سهراب را گوش کن . داستان­های دیگر را شنیدی این را هم گوش کن .

2-     [ آن مهره ] را به او داد و گفت : این را نزد خودت نگه­دار اگر روزگار به تو دختری داد ،

3-     این مهره را با بخت نیکو و طالع روشن به گیسوی او بیاویز.

4-     و اگر این­گونه شد که روزگار به تو پسری داد این نشان پدر را به بازوی او ببند .

5-     وقتی که نُه ماه گذشت ، از دختر پادشاه پسری متولّد شد که مثل ماه درخشان زیبا بود.

6-     وقتی که [آن کودک] خندید و شاداب شد ، تهمینه نام او را سهراب گذاشت .

7-     وقتی که یک ماهه بود [ از درشتی ] مثل کودک یک­ساله بود و هیکلش شبیه هیکل رستم  ،پسر زال ، بود .

8-     وقتی که ده­ساله شد در آن سرزمین کسی نبود که بتواند با وی مبارزه کند .

9-     تو پسر پهلوان قوی­هیکل ، رستم ، هستی  و از نژاد زال ، پسر سام ، واز نژاد نریمان هستی .

10-  از هنگامی­که خداوند این دنیا را خلق کرده­است تا به امروز پهلوانی مثل رستم خلق نشده­است .

11-  وقتی که پدر و پسری مثل من و رستم وجود داشته باشد دیگر غیر از ما نباید کسی در دنیا پادشاه شود .

12-  فرمانده­ی سپاه ( افراسیاب ) به پهلوانان سپاهش گفت : باید این راز ( این که رستم کیست ) مخفی بماند .

13-  نباید پسر پدرش را بشناسد وگرنه از دل و جان شیفته­ی او می­شود .

14-  شاید که پهلوان شجاع کهنسال ( رستم ) به دست این جوان شجاع کشته شود .

15-  بعد از مرگ رستم ، یک شب سهراب را در خواب بکشید .

16-  [رستم] را بگیر و ببر به دار بزن و دیگر درباره­ی او با من سخن نگو .

17-  این گرز و شمشیر کینه و دشمنی را کنار بگذار و جنگ و بی­عدالتی را از میان بردار .

18-  من در دلم نسبت به تو احساس مهر و محبّت می­کنم و جنگیدن با تو عرق شرم بر چهره­ی من

       می ­نشاند .

19-  دیروز از کشتی گرفتن سخن می­گفتی . من فریب تو را نمی­خورم ،بیهوده تلاش نکن .

20-  با هم می­جنگیم و پایان کار همان چیزی خواهد شد که فرمان وخواست خداوند باشد .

                                                       رزم رستم و سهراب (2)

1-     با هم درگیر شدند و از بدن یک­دیگر خون و عرق را سرازیر نمودند .

2-     سهراب مثل فیلی عصبانی دست دراز کرد و رستم را از زمین بلند نمود و به زمین کوبید .

3-     خنجری برّان بیرون کشید و می­خواست سر رستم را از بدنش جدا کند .

4-     [ رستم] به سهراب گفت : ای پهلوانی که شیر شکار می­کنی و طناب انداز ماهری هستی و   پهلوانی شمشیرزنی،

5-     رسم و آیین ما به گونه­ای دیگر است و کاری غیر از این در دین ما پسندیده است

6-     کسی که با دیگری کشتی می­گیرد و پهلوانی را به زمین می­زند ،

7-     اوّلین بار که او را شکست می­دهد او را نمی­کشد هرچند که از او کینه­ای به دل داشته­باشد.

8-     سهراب ازسخنان رستم خوشش آمد وآن­ها را پذیرفت.

9-     او را رها کرد و مثل شیری که از کنار آهویی بگذرد به طرف دشت رفت .

10-  مشغول شکار شد و به یاد رستم هم نبود .

11-  وقتی رستم از دست سهراب آزاد شد قامت راست کرد و نیرو گرفت.

12-  با خوش­حالی به طرف آب رودخانه رفت مثل مرده­ای که دوباره جان پیدا کند .

13-  آب خورد و سر و صورت و بدنش را شست و ابتدا به راز و نیاز با خداوند پرداخت.

14-  از خداوند طلب نیرو وپیروزی می­کرد وازسرنوشت آگاه نبود.

15-  وقتی که از کنار آن رودخانه به میدان نبرد برگشت نگران بود و می­ترسید .

16-  وقتی که سهراب شیرکش او رادید از غرور جوانی به هیجان آمد .

17-  [به رستم ] این­گونه گفت : ای کسی که از چنگال شیر (سهراب) نجات پیدا کردی و از ضربات من   در امان ماندی... .

18-  رستم غمگین بود دست دراز کرد و پهلو و گردن سهراب را گرفت .

19-  کمر سهراب را خم کرد .مرگ سهراب فرا رسید و توانایی مبارزه نداشت .

20-  رستم ، سهراب را مثل شیری به زمین کوبید و خوب می­دانست سهراب هم بر روی زمین  نخواهد­ماند .

21-  خیلی زود خنجر تیزش را بیرون آورد و پهلوی سهراب دل­آگاه را درید .

22-  [ سهراب ] از درد به خودش پیچید و بعد از آن آهی کشید و دیگر به خوب و بد دنیا فکر نکرد .

23-  سهراب به او گفت :این بلا را خودم بر سر خودم آوردم و روزگار تورا باعث مرگ من قرار داد.

24-  اکنون اگر تو مثل ماهی در آب بروی و یا مثل شب در سیاهی­ها گم شوی ،

25-  و اگر مثل ستاره­ها به آسمان بروی و هیچ علاقه­ای به زمین نداشته باشی ،

26-  پدر من وقتی مرگ مرا ببیند انتقام مرا از تو خواهد گرفت .

27-  از این پهلوانان مشهور کسی هم برای رستم خبر خواهد برد ،

28-  که سهراب کشته­شده­است و به جست­وجوی تو می­آید .

29-  وقتی که رستم این سخن را شنید حیرت­زده شد و از هوش رفت .

30-  وقتی که به هوش آمد با ناله و فریاد پرسید ،

31-  اکنون چه نشانه­ای از رستم داری که الهی بمیرد و نامش از میان پهلوانان حذف شود .

32-  سهراب به او گفت: اگر این­چنین است که تو رستمی بدان که مرا از روی لج­بازی بیهوده به کشتن  دادی.

33-  من تورا به هرطریقی راهنمایی می­کردم امّا تو ذرّه­ای نسبت به من احساس محبّت نکردی.

34-  اکنون بند زره­ام را باز کن واین بدن روشن من را ببین .

35-  وقتی لباس جنگی او را درید و آن مهره را دید از ناراحتی تمام لباس­های خودش را پاره کرد .

36-  اشک می­ریخت و موهای خودش را می­کند در حالی که سرش پر از خاک بود و چهره­اش پر از اشک.

37-  سهراب به او گفت: که این کار تو بدتر است نباید گریه کنی و اشک بریزی .

38-  این گونه خودت را به  کشتن می دهی چه فایده­ای دارد؟ این اتّفاقی است که افتاده­است و

       سرنوشت این گونه بوده­است

 


نظرات شما عزیزان:

naser mazkouri
ساعت11:38---25 اسفند 1391
مرسی خیلی خوب بود

NeGiN
ساعت16:30---9 بهمن 1391
بد نبود ولی میتونست از این بهتر باشه.
مثلا یکم مطالب اضافه داشته باشه... .
ولی باهمه ی اینا ممنون


مهسا
ساعت13:46---26 دی 1391
خیلی ممنون واقعا عااااااالی بود

زهرا
ساعت18:02---22 دی 1391
عالی بود رسی

sahel
ساعت13:46---9 دی 1391
مرسی

امین
ساعت15:42---1 دی 1391
عاشقتونم مرسی از این کار خیر خواهانتون
};-


reza
ساعت20:52---26 آذر 1391
سلام استاد از اینکه این سایت را برای ما قرار دادی بسیار سپاس گزارم};-

نگین
ساعت21:03---11 آذر 1391
ممنون عزیزم




ميترا
ساعت18:01---27 آبان 1391
واقعا خوبه يعني خوب نيست عالي مرسي لطفا اگر زحمتي نيست درساي ديگر هم بزاريد ممنون
پاسخ:با ياري يزدان پاك در آينده ي نزديك


اميد
ساعت14:55---19 آبان 1391
يك لب بده

سحر بورمحمد
ساعت9:35---18 آبان 1391
خیلی خوب بود مرسی
پاسخ: چشم به راه مطالب جديد باشيد


رها
ساعت20:01---7 آبان 1391
مرسی عالی بود.....

محمد مهدی جعفری
ساعت20:17---4 آبان 1391
سلام استاد تشکر موفقییت هر چه بیشتر شما ارزوی من است.};-

رئوف مومنی
ساعت12:38---25 مهر 1391
خوبه ممنون از زحماتتونپاسخ:سپاس از اين كه نظر داديد

سجاد رنجبر
ساعت14:43---23 مهر 1391
سلام استاد ممنون ازاینکه معنی درس را را نوشتی از شما سپاس گذارم.این کار شما باعث پیشرفت ما می شه
پاسخ:به ياري خدا


امیررضا علی پور
ساعت11:50---23 مهر 1391
سلام وبلاگ خوبی داری آقای رشیدی ولی قالب بهتر و خرید یک دامین
پاسخ:با تشكر از نظر شما


aaaa
ساعت19:36---20 مهر 1391
وبتون خیلی خوبه لطفا معنی درس 4 رو هم بزارید..


پاسخ:بزودي


امیر حسین
ساعت10:23---19 مهر 1391
آقای رشیدی اگه ممکنه معنی شعر با تو یاد هیچکس نبود روا را در سایتتون قرار بدید.

محمد میرزایی 101
ساعت22:33---18 مهر 1391
سلام خسته نباشید ....مرسی

محمد مهدی جعفری(کلاس اول دبیرستان102)
ساعت18:23---17 مهر 1391
سلام استاد استفاده کردیم خیلی ممنون
پاسخ:سپاس كه سر زدي


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: